دوست دارم سایه باشم .دوست دارم سایه توباشم
سایه ای که از وجود تو بوجود امده باشد وعشقش همنفس شدن با تو باشد
اما افسوس این ارزو نیز حتی اگر به حقیقت بپیوندد پاینده نیست
زیرا طولی نخواهد کشید که روشنی روز به تاریکی میگراید وسایه تونیز از بین میرود
وبا طلوع دوباره خورشید سایه تو نیز تولدی دوباره می یابد
اما امروز چه کسی سایه توست نمیدانم
تنها میدانم که هرروز با طلوع خورشید کسی عاشقت میشود وبا غروبش میمیرد
وتو با بیرحمی شاهد مرگ وزندگی نازک دلانی هستی که روزگار به انان مجال زندگی نمیدهد
کاش هرگز افتاب طلوع نمیکرد ویا هرگز غروبی به دنبالش نبود...
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: